پارت پنجاه و ششم :

تمام نیرویم را به دستانم دادم ولی نتوانستم حتی ذره‌ای آن‌ها را از زمین جدا کنم. از شدت خشم و ناتوانی خودم در مقابل او به نفس‌نفس افتاده بودم. چشمان خندان و پیروزش به من دهن کجی می‌کرد. با بغض از رو برگرداندم و چشمم به مشعل افتاد که روی دیوار و داخل چ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.